کار=جهاد

کار=جهاد
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۴بهمن


اقامه نماز علاوه بر تاثیراتی که بر روح و جان انسان دارد بر سلامتی انسان نیز تاثیر دارد که البته تاکنون در این حد کشف شده و قطعا تاثیرات نماز بیش از این حرفهاست.

بهنام احمدی
۱۴بهمن

زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شدکه نسبتاشلوغ بود و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند. 

بهنام احمدی
۱۳بهمن


داستان کاریکاتورهای اخیر علیه پیامبر اسلام رو که فراموش نکردین؟

همه جا هیاهو برپا کرده است.

اما

یک جانباز هم در تهران کاری کردن که باید تمام قد در مقابل این همه شعور و شرف و انسانیت ایستاد...

بهنام احمدی
۱۲بهمن

بهنام احمدی
۱۲بهمن

یکی از روزهای آخر عمر شاه در قاهره بود. خبرنگار بی‌بی‌سی از او پرسید :«تجربه‌ی تبعید چگونه است؟»

گفت :«امروز من آینده را پشت سرگذاشته‌ام، بیماری وجودم را تحلیل می‌برد و مثل پدرم در غربت خواهم مرد. ولی یک تفاوت وجود دارد که من توانستم 6 سال بعد از مرگ او جنازه‌اش را به وطن برگردانم، ولی گمان نمی‌کنم دیگر جنازه‌ی من هم به ایران برگردد.»

خبرنگار پرسید: «آیا احساس پشیمانی دارید؟»

شاه جواب داد: «شاید در تقسیم املاک بین محرومان تعلل کردم. شاید نباید این طور با روحانیت درمی‌افتادم و شاید نمی‌بایست مسیر غربی ترقی را چنین می‌پیمودم. باید تجارت مشروبات الکلی را قدغن می‌کردم. بعضی کاباره‌ها و سینماها را تعطیل می‌کردم و با مواد مخدر مبارزه می‌کردم. حالا بعد از مرگم تنها سگ خانوادگی‌مان برایم خواهد گریست و دیگر هیچ!».

بهنام احمدی
۱۲بهمن

جمعیت زیادی اعم از زن و مرد به صورت یکپارچه علیه شاه شعار می دادیم و به پیش می رفتیم. ناگهان مأموران شاهنشاهی شروع به تیراندازی به سمت مردم بی پناه نمودند. جمعی با بدن های خونین بر زمین افتاده و برخی دیگر عقب نشینی کردند.


ماموران لاینقطع تیراندازی کرده به پیش می آمدند. متفرق شده در کوچه و محله های اطراف دنبال پناهگاهی بودیم تا در فرصتی دوباره به صورت جمعی تظاهرات را شروع نماییم.

بهنام احمدی
۱۱بهمن

جمعیت فوج فوج خودش را به فرودگاه می‏رساند. ایران دریایی شده بود خروشان که می‏خواست در اقیانوس قلب تو حل شود. چشم‏ها آسمان را نگاه می‏کرد هم‏چون منجمّی که می‏خواهد مهم‏ترین ستاره را پس از سال‏ها دوباره رصد کند.

ایران قلبی شده بود که هر لحظه در انتظار این واقعه سرنوشت‏ساز می‏تپید. خیابان‏ها با دسته گل‏های مردم تزئین شده بود…
زمین از شور این دیدار در پوست خود نمی‏گنجید. آسمان آن‏قدر پاک نفس می‏کشید که گویی آزادترین لحظه را به خود می‏بیند. زمان، دوران ستم را به عقب و عقب‏تر می‏راند تا به آخرین دقایق خود برساند. عقربه‏ها هم انگار طاقت حتی یک دقیقه را نداشتند. همه چیز و همه کس می‏خواست زودتر خود را به لحظه موعود برساند. به آن لحظات باشکوه، به آن لحظات به یاد ماندنی، لحظه دیدار یک پیر با مریدانش، لحظه پیوستن دریا به اقیانوس، لحظه رهایی پرندگان، لحظه شکستن زنجیرها، لحظه به پایان رسیدن سال‏های دوری و غربت.
آری، تو آمدی با آن نگاه نافذت، با همان ابهت همیشگی‏ات و با آن کلام شیوایت.
ای روح بلند، خدا را در تمام زندگی‏ات دیدیم و پاکی را در تمام وجودت یافتیم. ای سراسر پاکی؛ ای سراسر ایمان! نمی‏دانم آن لحظه‏ای که آرام در آسمان خدا پرواز می‏کردی، چه نیرویی ترس را در نظرت هیچ شمرد؟ و چه قدرتی تو را هم‏چون پرنده‏ای سبکبال به آشیانه رساند؟ آن روز فوج فوج مردم مرواریدهای اشکشان را تقدیم تو می‏کردند و تنها حضور تو، پاسخ این همه اشتیاق بود.
آرام و مهربان از پلّه‏های هواپیما پایین آمدی؛ قدم در بوستانی می‏گذاشتی که باغبان گل‏هایش خودت بودی. آری! این‏ها همان «یاران در گهواره‏اند» که امروز با پای برهنه سر از پا نمی‏شناسند. این‏ها همان جوانانی هستند که «امید و آینده این کشورند».
ای میله‏ های سرد تحکّم خدا حافظ …

بهنام احمدی
۰۹بهمن

بهنام احمدی
۰۹بهمن

بهنام احمدی
۰۸بهمن

بهنام احمدی