کار=جهاد

کار=جهاد
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۳۶ مطلب توسط «بهنام احمدی» ثبت شده است

۲۶شهریور

حجاب حفاظت است ؛ شما کفش هم که میپوشی بالاخره پایت گیرمیکند آدم پابرهنه برود راحتتر است؟ بله

راحتتر است اما تیغ درپایش میرودکفش یک"بار"است اما این بار را باید کشید چون هم بار است هم حفاظت است کفش باراست اما حفاظت است لباس"بار"است اما"کرامت"است



حجت السلام والمسلمین قرائتی

مطالب فرهنگی مختلف،حجاب و اقای قرائتی

بهنام احمدی
۲۶شهریور

معنی بای چیست؟؟؟

لطفا بخونید و به اشتراک بزارید ممنون
بای به چه معناست؟


آیامیدانستید معنی(بای) که این روزهابعضی جوانان به اصطلاح تحصیل کرده ومترقی برای کلاس در محاوره های روزانه خودچه ازطریق مسج=پیامک=اس ام اس ویادرزمان جداشدن ازهمدیگه بجای خداحافظ/خدانگهدار/درپناه خدا به کارمیبرندسرمنشأوبیادش ازکجاست؟وچه معنی دارد؟ومفهومش چیست؟ بای یعنی درحفاظت پاپ باشی. نگوییدکه پاپ رهبرمسیحیان رونمیشناسید. آیا رواست که یک ایرانی خداشناس و خداپرست درحفاظت پاپ باشه؟ خودتان قضاوت کنید (خداحافظ/خدانگهدار)=خداوندحافظ ونگهدارتان باشدبهتر؟ یا (بای)=درحفاظت پاپ باشید/پاپ نگهدارتان باشد. لطفأنشرکنیدتا ایرانیان بدانندکه دانسته یاندانسته چه کلمه وجملاتی رااشتباهی درمحاوره های روزانه خودبکارمیبرند.

بهنام احمدی
۲۳شهریور

بهنام احمدی
۲۰شهریور

 

 بزرگ شدیم و فهمیدیم که  دارو آبمیوه نبود

بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزایی ترسناک تر از تاریکی هم هست

بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم

پشت هر خنده مادر هزار گریه

و پشت هر سکوت پدر هزار حرف نهفته بود..

بزرگ شدیم و دیدیم مشکلاتمون دیگه

با یک شکلات,با یک لباس , یا اسباب بازی حل نمیشه

و اینکه پدر مادرامون دیگه دستامونا برای عبور از

جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور از پیچ و خم های زندگی

فقط دعای خیرشونه که فوق العاده تاثیر گذاره.

بزرگ شدیم و فهمیدیم که  تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم

بلکه مامان باباهامونم همراه ما بزرگ شدن

خیلی بزرگ شدیم...

و فهمیدیم سخت گیری مامانم عشق بود...

غضبش عشق بود...

تنبیهشم عشق بود...

عجب دنیایی است..

و عجیب تر از دنیا گذر عمرمان...

بهنام احمدی
۱۸شهریور

yuikhujkl

 

 

برای رد شدن از سیم خاردار باید یک نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود.
قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان.

همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد.
گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه.
عجب پیرمرد سنگدلی…

دوباره قرعه انداختند، بازم افتاد بنام همون جوان.

جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.
در دلها غوغائی شد…

بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتند الا پیرمرد.

گفتند بیا؛
گفت: نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.

مادرش منتظره………….

بهنام احمدی
۱۷شهریور

یک کشاورز در مزرعه اش تخم می کاشت،همینطور که تخم ها را به اطراف می پاشید؛بعضی در گذرگاه کشتزار می افتادند و پرنده ها می آمدند و آنها را می خوردند،بعضی نیز روی خاکی افتاد که زیرش سنگ بود، که تخم ها روی آن خاک کم، خیلی زود سبز می شدند،ولی وقتی  خورشید سوزان روی آنها می تابید همه می سوختند و از بین می رفتند،زیرا ریشه عمیقی نداشتند.بعضی از تخم ها لابه لای خارها افتاده و خارها و تخم ها با هم رشد می کردند و ساقه های جوان گیاه زیر فشار خارها خفه می شدند،ولی مقداری از این تخم ها روی خاک خوب افتاده و از هر تخم ،سی، شصت و حتی صد تخم دیگر بدست می آمد.در این موقع شاگردانش پیش عیسی علیه السلام آمدند و پرسیدند،چرا همیشه حکایت هایی تعریف می کنید که فهمیدنش سخت است؟بعد به آنها گفت:گذرگاه کشتزار که تخم ها روی آن افتاده،دل سخت ِ کسی را نشان می دهد، که گرچه مژده ی سلطنت خداوند را می شنود ولی آن را نمی فهمد، بعد شیطان سر می رسد و تخم ها را از قلب او می دزدد.خاکی که زیرش سنگ بود، دل کسی را نشان می دهد که تا پیغام خدا را می شنود فوری با خوشحالی آن را قبول می کند،ولی چون آن را سرسری می گیرد،این پیغام در دل او ریشه ای نمی دواند و تا آزار و اذیتی بخاطر ایمانش می بیند شور و حرارتش را از دست می دهد و از ایمان بر می گردد.زمینی که از خارها پوشیده شده بود حالت کسی را نشان می دهد که پیغام خدا را می شنود ولی نگرانی های زندگی و عشق به پول، کلام خدا را در او خفه می کنند و او خدمت موثری برای خدا نمی کند.و اما زمین خوب دل ِ کسی را نشان می دهد که به پیغام خدا گوش می دهد و آن را می فهمد و این پیغام را به دیگران نیز می رساند،و سی، شصت و حتی صد نفر به آن ایمان می آورند.

 نتیجه گیری:

  ملاحظه می فرمائید که از راه مثل و حکایت، چگونه مردم را از «آنچه درست نیست» بر حذر می دارد، و روشن می کند که این ایمان قوی و ریشه دار است که کار ساز است و انسانی که چنین ایمانی دارد می تواند با دعوت و تبلیغ خود، با امر به معروف و نهی از منکر خود، دیگران را نیز به سَمت ایمان واقعه ای هدایت و راهنمایی کند.

«ایمان واقعی داشته باشیم...

بهنام احمدی
۰۹شهریور
بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندق‌دار زنی بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.

صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت.

اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!
شما دینتان را فروختید و ما خریدیم
بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:

«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم!»
بهنام احمدی
۰۸شهریور
وبلاگ وقتی برای نوشتن، نوشت:
فلسفه ی زندگی را بیاموزید

پیش از اینکه تار و پودتان گُر بگیرد

شاید این راه نجات باشد

فلسفه ی زندگی چیزی جز فانی بودن نیست

این اصل را باید باور کرد

چیزی جز یک تکه کفن همراهتان نخواهد شد

تاریخ را با خود به گور می بریم *

همه ی ح یا ن ها می آیند و می روند

آیندگان تصمیم می گیرند چگونه فکر کنند ، اما باید به این توجه کرد که این اعمال ماست که مشخص می کند آیندگان چگونه فکر کنند

بهنام احمدی
۰۵شهریور

خوشحالم از این پیروزی

مثل همیشه خون بر شمشیر پیروز شد...

بهنام احمدی
۰۳شهریور

خواهرم ،


اگه به این روز اعتقاد نداری ،




گِله ای نیست.

همینطوری بگرد !!

بهنام احمدی