مرا بکشید ولی چادرم را برندارید
شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ
وبلاگ آسمان آبی از مجموعه وبلاگ های کار یعنی جهاد نوشت:
صاحب خانه اش گفته بود:”طیبه که به خانه ما آمد…
ما سرمان برهنه بود،بی حجاب بودیم.
این قدر پند و نصیحت کردو از قرآن و دعا گفت
که ما دیگر یک تار موی مان را نگذاشتیم پیدا شود”.
به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دست هایش، گفته بود:
“مرا بکشید ولی چادرم را برندارید”
شهیده طیبه واعظی دهنوی/ کفش های جامانده در ساحل/ص۷۸
۹۳/۱۱/۱۸