ما کسی را داریم که ناقوس های ایمان و تقوا را به صدا در می اورد
جنگ ما توام با اعجاب است و صحنه ای که به وسعت جبهه ها برای نمایش ایثار پدید آمد،از اعجاب این جنگ است.تجسم آوای مرثیه و خطابه های منبر،به عینیت،رسید،شوق و ذوق این مردم در عمل به تکلیف،جبهه ها را به شکل تکلیف ،جبهه ها را به شکل کتاب تمثیلی برای ایثارگران تاریخ در آورده است و برای تجلی ایثار،سمیناری از صندلی های چرخ دار ،انواع عصاها،پاهای مصنوعی،دستان بی انگشت،سرهای بی چشم و تنهای بی سر لازم است و گرنه برای نشان دادن ایثار جز شرح اسم توانائی دیگری ندارد.
وقتی میدان مین با تخریبچی ها دست هایشان را به علامت تسلیم بالا می برند و سختی سیم خاردار به نرمی بدن یک خط شکن تبدیل می گردد آنجاست که ایثار معنی می شود.ایثار نزد انهاست.نزد ان بسیجی نخاعی ،نزد آن کشاورز پیر و محروم شهید داده،پیش ان مادر داغدیده،پیش ان رزمنده ای که وقتی جبهه بود خانه اش به سرقت رفت و ان شهید بی نام که مادری به امید اینکه پسرش است به مزارش می رود.و قلبش با قطره ای چند از اشک آرام گرفته و از نگرانی هایش می گوید و از ویترین های رنگی و مشتریان رنگی ترش ،که عقاید فرزند شهید و دوستانش را به مسخره می گیرنددلخور بود و ناراحتش کرده بود و از احیای کرسی ضد انقلاب و نوشته برخی مجلات گله داشت و بالاخره از این تسامح فرهنگی که گریبان گیر بازماندگان شده بود پیش ان شهید شکایت کرد و اشک ریزان از اخلاص تو گفت که:بی ریا و پاک و مخلصانه رفتی و هرگاه حرف می شد می گفتی :من که کاری نکردم امیدوارم که مردم از من راضی باشند ما شرمنده مردمیم.
آری انها کسانی بودند که در میکده عشق مست مست شدند .از خود گذشتند و به خدا رسیدند چه مبارک رسیدنی از اسارت تن و جان رها شدن و بر مناره های بلند تکبیر ایستادن و اینانند که در سوگشان ملائک می گریند.
شما رفتید تا اسلام زنده بماند از جان خود گذشتید و رفتید و حتی لحظه ای هم فکر نکردید ممکن است روزی شما را فراموش کنند .شهدا می دانیم که اگر یک بار دیگر زنده شوید و به اینجا بیائید حتی یک لحظه هم طاقت ماندن ندارید.اینجا دیگر کسی از شلمچه و جزیره مینو و هشت سال جنگ سخن نمی گوید دیگر اینجا کسی از جهان آرا و شهید دوران و شهید همت یادی نمی کند هر چه بود تمام شد آیا شما باور می کنید جزیره مجنون با تمام مجنون هایش فراموش شده است.
خوشا به حال شما که دیگر اینجا نیستید تا نابود شدن نسل جوان سرزمین خود را در منجلاب فساد ببینید شما رفتید و چه زیبا به سوی خدا عروج کردید شما و همه مردان واقعی در این هشت سال عشق بازی از میان ما رخت بربستید و رفتید.
اما با این وجودحال نوبت ما شده است نسلی از جنس آفتاب .نسلی که جنس چادرشان عوض نشده و همان جنس چادر زهراست.همان نسلی که در گیر و دار این همه رنگارنگی ها رنگ عوض نکرده اند ..همان نسلی که امروز کسی را دارد که همه چیز را برایشان می گوید کسی را دارند که فرمان بدهد و آنها اجرا کنند ومی دانند اگر در این راه هم جان بدهند آسمانی می شوند .اما ما کسی را داریم که ناقوس های ایمان و تقوا را به صدا در می اورد و آگاهمان میکند و ندای الهی سر می دهد.
آری او رهبر زمان ما است اما نه ((حجة ابن الحسن العسکری))بلکه مردی از سلاله او ،مردی که صاحب الزمان او را به رهبری مان منصوب کرده و حکم ولایتش از آسمان رسیده است.
نمی دانیم آیا در طنین صدایش العجل العجل را می شنویدو آیا در پیشا نی اش سبحان الله سبحان الله را که نقش بسته می خوانید .آیا در اطرافش صدای بال ملائک را می فهمید ،آیا فرشی از عرش را ،در زیر پایش می بینید،اگر می فهمید پس برایتان هنوز هم ((در باغ شهادت باز،باز است))
سر سپردگی و دل سپردگی تنهاترین وظیفه ماست تا اسلام را به منجی بسپاریم و در زیر لوایش سرود ((ما مسلمانیم و مسلمان می میریم))را سر دهیم.